...صیام عشق...

سروده های من و سایرین

...صیام عشق...

سروده های من و سایرین

غزلی از استاد محمدعلی بهمنی


غزلی از استاد محمدعلی بهمنی تقدیم به همه ی دوستان:



من زنده بودم اما انگار مرده بودم

از بس که روزها را با شب شمرده بودم


یک عمر دور و تنها... تنها به جرم اینکه

او سرسپرده می خواست من دل سپرده بودم


یک عمر می شد آری در ذره ای بگنجم

از بس که خویشتن را در خود فشرده بودم


در آن هوای دلگیر وقتی غروب می شد

گویی به جای خورشید من زخم خورده بودم


***

وقتی غروب می شد وقتی غروب می شد

کاش آن غروب ها را از یاد برده بردم...


*     *      *



نظرات 1 + ارسال نظر
سید حسن سعیدزاده بیدگلی..صهبا بیدگل پنج‌شنبه 3 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 21:37 http://www.sahba313.blogfa.com

سلام


کاش آن غروب ها را از یاد برده بردم...

مانا باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد