آن روز کــه کیفیتِ دل، بربستنــد
خاکِ گـــل ما ز کــوی دلبــر بستند
در رزمگــهِ سپــاهِ مژگانت، دوست
عالم همه کشته اند و اندک رستند
خاموش کن صدا را، نقاره میزند طوس
آیا مسیح ایران کم داده مرده را جانجانی دوباره بردار با ما بیا به پابوس
آنجا که خادمینش از روی زایرینشگرد سفر بگیرند با بال ناز طاووس
خورشید آسمانها در پیش گنبد اورنگی ندارد آری چیزی شبیه فانوس
رویای ناتمامم ساعات در حرم بودباقی عمر اما افسوس بود و کابوس
وقتی رسیدی آنجا در آن حریم زیبازانو بزن به پای بیدار خفته در طوس...