...صیام عشق...

سروده های من و سایرین

...صیام عشق...

سروده های من و سایرین

نهمین روز...

"برادر یعنی عباس" 


یک دشت،شکوه و هیبتت را دیدند

یک دشت، همه به گِرد تو گردیـدنـد

آخرچه شد ای عشق که فرجامِ تورا

با دست بریده؛ بی عَلَم پیچیــدنــد


هشتمین روز هم گذشت...

شعری از  علی اکبر لطیفی ،تقدیم به همه ی دلسوختگان:



بگذار زیر پای تو نقاشی ام کنند

در دومین هجای تو نقاشی ام کنند


مثل کبوترانِ شب جمعه حرم

بگذار در هوای تو نقاشی ام کنند


مثل کتیبه های قدیم حسینیه

در مجلس عزای تو نقاشی ام کنند


جبریل می شوم سر سجاده ای اگر

همسایه ی دعای تو نقاشی ام کنند


بگذار مثل مشک پر از آب یک غروب

در دست بچه های تو نقاشی ام کنند


من نذر کرده ام که به هنگام مُردنم

نزدیک کربلای تو نقاشی ام کنند


حتما مرا بدون سر و تشنه می کشند

روزی اگر برای تو نقاشی ام کنند


آیا نمی شود که در این خیلِ نیزه ها

آقای من..،به جای تو نقاشی ام کنند..




یا ابا عبدا...


(خوشنویسی: اثر محمدسعیدشیخ)

فلسفه ی کربلا

در کرببلا تشنگی و "کرب" و "بلا" بود

انـــذار بــه آیینــگیِ ِ روح و جلا بود

دانی که چرا داور تاریــخ چنین کــرد..؟

در یکطرفش"کفر"و در اینسوی"ولا"بود