...صیام عشق...

سروده های من و سایرین

...صیام عشق...

سروده های من و سایرین

برای شهدای غدیر..

برای شهدای غدیر؛



ای دل گِله ات ز روزگــاران کــم کن


شکرانه ی هجر و وصل او باهم کن


از چاهِ نگه پیــالــه ها گیــر و از آن


چشمان خود از فراق یاران نَــم کن



یا نور المُستوحِشین فی ظُلَم ... ما را دریاب


  غزلی از علیرضا قزوه ی عزیز تقدیم به تمام عاشقان آقا امام رضا(ع)  


برگشته ام امشب به خود از راه نشابور

شیرین دلکم یک دو دهن شوربخوان،شور


ای سوره ی اعراف من ای قبله ی هشتم

در ظلمت من پنجره ای باز کن از نور


ای طوس تو میقات همه چلّه نشینان

آبی تری از نور،درخشان تری از طور


از شهر سناباد برایم کفن آرید

امید که با نام تو سر بر کنم از گور


در حادثه موسای به هوش آمده ماییم

سبحانک یا نور تر از نور تر از نور!


جادو / رباعی


این مرغ،عجب به کوی تو خو کـرده


پـروانــه صفت به سوی تو رو کـرده


بورانِ دل و سردیِ دستــانــم را


آن شرجیِ چشمان تو جادو کرده...


برادر


برای برادرم که در بستر بیماریست و به امید...



*   *  *



پرپر شدی ای نوگل داماد، برادر



از جور زمان شِکوه و فریاد،برادر



بر قلب من آنقدر غمت داغ نهاده ست



کز مهر جهان گشته ام آزاد، برادر



یاد نگهت در شب هجران ببرده ست



این تاب و توان یکسره بر باد،برادر



شیرین شده ای بهر دل ما ز بس که



خون گریه کنند خسرو و فرهاد،برادر



"ساعد" طلبش صحتت از حضرت باریست



فی الجمله شفا در شب میلاد، برادر



این زمزمه ی روز و شب و ورد لب ماست



چون باغ جنان خانه ات آباد،برادر





هرکه سر را زتو پیچید کر و کور آمد/ غزل



هر که سر را زتو پیچید کـر و کــور آمد



ماهــیِ رفتـه ز تورِ تو به گرگــور (1) آمد



*



باده از دست بیفتــاد، قدح از کف رفت



 عاجل وصل گذشت و شبِ دیجور آمد



*



به گمــانم که جهان از رخ تو بهره نبرد



چو گلستانِ فلک هـامد و بی نـور آمد



*



یوسف از جور زمان خسته و نالان تا چند



پــرده ی سجن بینـداز کــه مامور آمد



*



شکر، دائم به زبان است که از دولت یار



مطرب و مجلسِ رندان، همه در سور آمد



***



"ساعد" این زمزمه ی صبحِ وصال تو شنید



ز سحــرگـــاه ازل والـــه و مخمــور آمد



 


آمل-مرداد ماه


پی نوشت:

(1) گرگور: قفس توری است که برای ماهی گیری استفاده می شود.