هر که سر را زتو پیچید کـر و کــور آمد
ماهــیِ رفتـه ز تورِ تو به گرگــور (1) آمد
*
باده از دست بیفتــاد، قدح از کف رفت
عاجل وصل گذشت و شبِ دیجور آمد
*
به گمــانم که جهان از رخ تو بهره نبرد
چو گلستانِ فلک هـامد و بی نـور آمد
*
یوسف از جور زمان خسته و نالان تا چند
پــرده ی سجن بینـداز کــه مامور آمد
*
شکر، دائم به زبان است که از دولت یار
مطرب و مجلسِ رندان، همه در سور آمد
***
"ساعد" این زمزمه ی صبحِ وصال تو شنید
ز سحــرگـــاه ازل والـــه و مخمــور آمد
پی نوشت:
(1) گرگور: قفس توری است که برای ماهی گیری استفاده می شود.
شعرات عالیه اگه دوست داشتی میتونی تو وبلاگ من بیای و عضو شی جات بین شاعر ونویسنده های دلنوشته خالیه
اگه دوست داشتی تبادل لینک هوشمند توی وبلاگ یادت نره