آشفتـــه دلم را تو سر و جــان دادی
محتـــاج به زیره را تو کرمــــان دادی
بشکسته سفینه را در این بحر طویل
ای زلف تو چون چلّه و احساس برانگیــز
عطر نَفَست همچو مسیحاست دل انگیز
آن شرجیِ چشمان تو چون نیمه مرداد
مردادِ تــو صد طعنــه زنـــد بر منِ پاییــز
"ای اشک تو ام باده و چشم تو پیاله"
دُرّ از نِـگهت ریــزد و دامانِ تو گلریــز
هر لحظه نَمی از بَصَرم گشت سرازیر
ای بغض فروخورده به یکبـــاره فروریز
تیر مژه ات چون نوک پیکان دو لب تیز
آن پیچ و خم زلف تو هر لحظه بلاخیز
صد لشگر چین از قدمت گشت هراسان
تو فاتــح میدانی و تو خســرو ی پرویــز
"ساعد" به گریبان دِلش دست بیفشان
وز هرچه بجز ماتم عشق است بپرهیز
آمل
1389/8/30