گر بگذرد این ایـّـام،تا صبح شود این شام
مشتاق تو می مانم ای بلبل شیرین کام
زان لعل لبت مستم،وز خلق و جهان رستم
پیمانــه چو بشکستم، لبریـــز نمودی جـــام
گر کوکب و ور ماهیم،ذومنقبت و جاهیــم،
زنهار اگر خواهیم بی دوست نشان و نـام
مارا به بَرَت بنشان،چون صوفی و درویشان،
یک جــام دگر افشان زان باده ی اَزرق فــام
تلخــیِ فراقت را تــا شــام ابـــــد نوشـــــم
چون تلخ تر از زهر است در کامِ مَنَش بادام
ای گل ز غمت گـرچــه با خاک درآمیـــــزم،
صد شعر تَر انگیزم، ای مطرب دُرد آشـــام
"ساعد" طلبِ یاری، تا چنــد به سر داری
زنـــهار؛ که نِی گردد میسور خیال خــــام..
محمدسعیدشیخ-آمل
خیلی قشنگ بود.
سلام
به وبلاگ من سر بزن اگه مایل بودی تبادل لینک کنیم خبرم کن
دستت درد نکنه.
سلام.
خیلی اشعار زیبایی مینویسین
فقط خیلی خوب میشد اگر بیوگرافی شاعرشم مینوشتید
خوشحال میشم میهمان خانه ی احساسم باشید...
سلام
بسیار زیبا سرودید ...
دستمریزاد
گر بگذرد این ایـّـام،تا صبح شود این شام
مشتاق تو می مانم ای بلبل شیرین کام
بهروز و سربلند باشید.